مدح و ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی
آمـده عـشـق را کـنـد اثـبـات مـردی از خـانــوادۀ سـادات حـسنـی زاده ای جلیل الـقدر ساقـیِ بـاده ای جـلیـل الـقـدر شام یـلدایِ غـصه طی گشته روشنی بخش شهر ری گشته عـابـر کـوچـه هـای دلـداری مـرشد دسـتـه هـای عـیـاری آمـد و با خـودش صفـا آورد عـطر شهـرِ مدیـنـه را آورد نـکـتـه آمـوز مـنــبــر مــولا روضه خوان مصائب زهرا آمد و کوچه خیسِ باران شد مرقـدش کـربلای ایـران شد یـادمان داد و زنـدگی کردیم تا به امـروز بـنـدگی کـردیم از سفـر تحـفـه پُـر بها آورد مُهـر و تسبـیح کـربـلا آورد آمـد و یک سبـد بـهـار آورد عـشق را او سرِ قـرار آورد از لب یار و زلف و ابرو گفت صدوده بار نعره زد، هو گفت شعـله بود و تـبـش نمی افتاد یا عـلـی از لبـش نمی افـتـاد |